ستاره شناسی

ستاره شناسی

ستاره شناسی

ستاره شناسی

زندگی آلبرت اینشتین


اغلب شما آلبرت اینشتین را می شناسید. او کسی بود که تئوری نسبیت را به ما ارائه داد. عده زیادی از بزرگان علم او را به عنوان نابغه ای بی همتا و بزرگترین دانشمند جهان می خوانند. بسیاری از نظریات و تحقیقات اینشتین باعث ایجاد تغییرات اساسی در روند پیشرفت علم  در جهان شده و تاثیرات  پایداری به ارمغان داشت. خدمات او در راستای علم قابل ستایش است.

اما بر خلاف همیشه  اینبار قصد داریم از جنبه ای دیگر به اینشتین بنگریم. زندگی او! حقایق مخفی درباره زندگی باهوش ترین نابغه دنیا . او چگونه بود؟ در زندگی و برخورد بادیگران چطور بود؟ آیا می دانید که اینشتین با یک سر بزرگ به دنیا آمده! طوری که مادرش تصور می کرد وی ناقص است؟! و یا اینکه قبل از ازدواج فرزندی داشته؟

 

1-  اینشتین بدنی چاق و سری بزرگ داشت:

زمانی که مادر آلبرت، پائولین اینشتین (Pauline Einstein)، او را به دنیا آورد متوجه شد سر اینشتین بسیار بزر گ است و تصور می کرد که او ناقص به دنیا آمده. قسمت عقب سر بسیار بزرگ به نظر می رسید و خانواده وی بلافاصله متوجه این چیز عجیب و غیر طبیعی شدند. در هر صورت پزشک آنها را آرام نمود.

هنگامی که مادر بزرگ آلبرت برای اولین بار او را دید مرتباً زیر لب تکرار می کرد: "خیلی چاق است، خیلی چاق است".

 

 

 تصویر: اولین تصویر شناخته شده از آلبرت اینشتین. اعتبار تصویر: آرشیو آلبرت اینشتین، دانشگاه یهودی Jerusalem، اسرائیل.

 

 

2- اینشتین در دوران کودکی در تکلم خود دچار مشکل بود:

اینشتین در دوران کودکی به ندرت سخن می گفت و زمانی هم که  حرف می زد بسیار با آهستگی صحبت می کرد. در عوض تمام جملات را در سرش بیان می نمود و یا قبل از اینکه بلند بیان کند از صحیح بودن آنها اطینان حاصل می کرد و یا چند بار به صورت زیر زبانی آنرا تکرار می کرد.

تصویر: عکس مشهور آلبرت اینشتین در 1951، توسط آرتور ساس

بر طبق گزارشات اینشتین تا 9 سالگی به همین منوال رفتار می کرد. والدینش از اینکه فرزندشان عقب افتاده باشد نگران بودند که البته این نگرانی کاملا بی اساس بود.

یک تاریخ نویس علوم به نام Otto Neugebauer چنین بیان می کند:  " در آن زمان که بسیار دیر زبان به سخن باز کرده بود و به ندرت حرف می زد یک شب موقع شام سکوت را شکست و گفت: "این سوپ خیلی داغ است".

 والدینش خیالشان راحت شد و  از او پرسیدند چرا تاکنون حتی یک کلمه سخن نمی گفت؟ وی پاسخ داد: " برای اینکه تا کنون همه چیز بر طبق روال خود بوده".

Thomas Sowell در کتابش به این نکته اشاره کرده که علاوه بر اینشتین بسیاری از نوابغ دیگر نیز در زمان کودکی سخن گفتن را نستاً دیر آغاز نموده اند. او این وضعیت را «سندرم اینشتین» (Einstein Syndrome) نامید.

 

 

 

 

3- اینشتین از یک قطب نما الهام گرفت:

اینشتین در سن 5 سالگی در بستری مریضی خوابیده بود، پدرش چیزی به او داد که باعث شد در ذهنش اولین جرقه علاقمندی به علوم به وجود آید: یک قطب نمای ساده جیبی.

آنچه باعث جلب توجه اینشتین گردید این بود که آنرا به هر طرف که می چرخاند سوزن قطب نما همواره یک جهت را نشان می داد. با خودش فکر کرد باید نیروهایی بر قطب نما اعمال شده باشد که چنین عمل می کند. این اتفاق بارها در گزارشات و شرح حال زندگی وی ذکر شده است.

 

 

4- اینشتین در امتحان ورودی دانشگاه رد شد:

اینشتین در سال 1895 و در سن 17 سالگی برای ورود به مدرسه پلی تکنیک فدرال سوئیس ETH یا (Eidgenössische Technische Hochschule) اقدام کرد. سوالات مربوط به ریاضی و علوم آزمون ورودی را با موفقیت پشت سر گذاشت اما در مابقی دروس (تاریخ، زبان، جغرافی و غیره) موفق نشد و مجبور شد قبل از برگزاری مجدد آزمون به یک مدرسه حرفه ای (Trade School) برود و سرانجام یک سال بعد در ETH  پذیرفته شد.

 

 

5- اینشتین یک فرزند نامشروع داشت:

در دهه 1980 نامه های خصوصی اینشتین چیزهای جدیدی را درباره این نابغه آشکار ساخت: او یک دختر نامشروع از میلوا ماریک (Mileva Marić) داشت. (کسی که بعدها با وی ازدواج کرد.) در 1902 و یک سال قبل از ازدواج آنها، میلوا دختری به نام لیزرل به دنیا آورد که اینشتین هرگز او را ندید و سرنوشت او نامعلوم باقی ماند.

 

تولد لیزرل درست دورانی اتفاق افتاد که اینشتین در Beme حضور داشت. از محتوای نامه ها چنین استنباط می شود که زایمان سختی بوده.

مابقی زندگی لیزرل هنوز به طور کامل مشخص نیست. Michele Zackheim در کتاب خود به نام "دختر اینشتین" نوشته است که او در اثر ابتلا به تب مخملک در سپتامبر 1903 درگذشت.

نام لیزرل برای آخرین بار در نامه ای که در 19 سپتامبر 1903 از اینشتین به میلوا نوشته شده بود ذکر گردید.

 

 

 

6- اینشتین از همسر اول خود دلسرد شد و با وی یک قرارداد عجیب منعقد کرد:

پس از ازدواج اینشتین و میلوا آنها صاحب دو پسر به نام های "هنس آلبرت" و "ادوارد"  شدند. با گذشت زمان، موقعیت های آکادمیک و مسافرت های جهانی اینشتین باعث شد تا اینشتین از همسر خود فاصله گرفته و دلسرد شود. هر دو زوج در صدد حل مشکلشان برآمدند. حتی اینشتین یک قرارداد عجیب تهیه نمود: در این قرارداد آنها تحت شرایط ویژه ای باهم زندگی می کردند. سر فصل آن چنین بود: "شرایط"

 

الف: مسئولیت تو این است که:

1. لباسهای من همیشه مرتب باشند.

2. سه وعده غذایی خود را به طور مرتب و در اتاقم صرف کنم.

3. اتاق خواب و اتاق مطالعه من همیشه مرتب و تمیز باشد و میز کارم فقط مخصوص استفاده خودم باشد.

 

ب: باید تمام روابط مرا نادیده بگیری؛ لزوماً همه روابط من بنابر دلایل اجتماعی نیست...

شرایط دیگری نیز بود از جمله "زمانی که از تو خواستم دیگر نباید با من صحبت کنی" . میلوا شرایط را پذیرفت. اینشتین برای اینکه اطمینان حاصل کند میلوا تمام شرایط را فهمیده چنین نوشت: "جنبه های شخصی باید کاملا کاهش پیدا کند" و خود نیز عهد کرد که "در مقابل تمام زنها مثل غریبه رفتار کنم".

 

 

7- اینشتین رابطه خوبی با پسر بزرگش نداشت:

پس از طلاق رابطه اینشتین با پسر بزرگش هنس آلبرت، تیره و تار گشت. هنس آلبرت پدرش را مسئول ترک کردن و تنهایی ملیوا می دانست. رابطه بین پدر و پسر زمانی سخت تر شد که اینشتین شدیداً با ازداوج هنس آلبرت و Frieda Knecht مخالفت نمود.

در 1927 هنس در سن 23 سالگی عاشق یک زن بزرگتر از خود شد که به نظر اینشتین اصلا جذاب نبود. اینشتین به این وصلت راضی نبود و معتقد بود عروس هنس برای به دست آوردن پسر او نقشه کشیده است. وقتی تمام حرفها و تلاش های او بی اثر ماند از پسرش خواست تا بچه دار نشود چرا که تنها باعث می شود طلاق و جدایی آنهارا سخت تر کند.

پس از آن هنس آلبرت به ایالات متحده مهاجرت کرد و در آنجا پروفسور مهندسی هیدرولیک در UC Berkley شد. حتی در این کشور جدید هم پدر و پسر از یکدیگر دلگیر بودند. وقتی اینشتین مرد میراث اندکی برای هنس آلبرت به جا گذاشت.

 

 

8- اینشتین یک مرد خوش گذران بود:

 

 

 تصویر: اینشتین به همراه همسر دومش، دختر عمویش، Elsa.

 

 

 

اینشتین پس از جدایی از میلوا (خیانت اینشتین یکی از دلایل طلاق آنها بود) خیلی زود با دخترعمویش  السا لوونتال ((Elsa Lowenthal ازدواج کرد. البته قبل از ازدواج با السا از دختر او Ilse که 18 سال جوانتر بود خواستگاری کرد.

برخلاف میلوا بیشترین توجه  السا به مراقبت از همسر مشهورش معطوف بود. بدون شک او درباره خیانت ها و عشق بازی های اینشتین می دانست.

 

 

9- اینشتین FDR را برای ساخت بمب اتم متقاعد کرد:

 

 

تصویر: بازسازی  امضای نامه مشهور اینشتین و زیلارد (Szilárd) به FDR (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) در 1939.

 

در 1939 پس از به وجود آمدن آلمان نازی لئو زیلارد (Leó Szilárd)  ،فیزیکدان، اینشتین را برای نوشتن نامه ای به FDR (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) (Franklin Delano Roosevelt)متقاعد کرد. مضمون نامه در برگیرنده این بود که احتمالاً آلمان نازی درصدد پیشبرد تحقیقات خود به سوی ساخت بمب اتم  است و ایالات متحده را نیز به همکاری در این کار ترغیب می کند.

ذکر شده که نامه اینشتین و زیلارد یکی از دلایلی بود که باعث شد زیلارد پروژه مخفی منهتن (Manhattan Project) را برای ساخت بمب اتم شروع کند.

هرچند اینشتین یک فیزیکدان با استعداد بود ولی ارتش با درنظر گرفتن خطرات امنیتی برای اینشتین از او برای شرکت در پروژه دعوت نکرد.

 

 

 

10- سرگذشت مغز اینشتین: 43 سال دردون یک شیشه و مسافرت در طول کشور با یک بیوک:

پس از مرگ اینشتین در 1955 مغز او برداشته شد – و البته بدون اجازه از خانواده اش- این کار توسط توماس استولز هاروی ( Thomas Stolz Harvey ) پاتولوژیست بیمارستان پرینستون انجام گرفت. هاروی جمجمه را برداشت و در یک ظرف شیشه ای قرار داد. به علت سهل انگاری در مراقبت از این عضو مهم از کار اخراج شد. سالها بعد با کسب اجازه از هنس آلبرت به مطالعه مغز اینشتین پرداخت و اسلایدهایی از آن تهیه نمود و برای دانشمندان در سراسر دنیا فرستاد.

یکی از این دانشمندان ماریان دایموند از UC Berkeley بود که کشف کرد در مقایسه با یک فرد عادی به طور قابل توجه ای در نواحی از مغز که مسئول تولید اطلاعات است دارای تعداد سلول های گلیال (Glial Cells) بیشتری می باشد.

در مطالعه دیگری که توسط سندرا ویتلسون (Sandra Witelson) از دانشگاه MC Master انجام گرفت مشخص شد که مغز اینشتین فاقد یک چروک خاص به نام شیار سیلویان (Sylvian Fissure) است. به نظر ویلتسون این آناتومی خاص باعث شده تا نرون های مغز اینشتین اتصال بهتری با یکدیگر برقرار کنند. در مطالعه دیگری بیان شده که در مقایسه با مغز انسان های معمولی مغز اینشتین متراکم تر بوده و لوب آهیانه پایینی که مرتبط با توانایی عملیات ریاضی است بزرگتر می باشد.

 

سرگذشت مغز اینشتین جالب است:

در اوایل دهه 1990 هاروی به همراه یک نویسنده بیطرف و جدا از هرگروه و حزب خاص به نام میشل پترنیتی (Michael Paterniti) به کالیفرنیا رفت تا نوه اینشتین را ملاقات کند. آنها همراه با مغز اینشتین در حالی که دورن یک ظرف شیشه ای تکان می خورد از نیوجرسی خارج شدند. مسافرت آنها با هاروی انجام گرفت.

بعداً پترنیتی در کتابی بنام «سواری آقای البرت: مسافرت در طول آمریکا همراه با مغز اینشتین» این تجربه خود را نوشت.

در 1998 هاروی 85 ساله مغز اینشتین را به دکتر الیوت کراس (Dr.Elliot Krauss) استاد پاتولوژی دانشگاه پرینستون سپرد.

هاروی پس از چندیدن دهه حفاظت کامل از مغز اینشتین، درست مثل یک جسم مقدس آن را به سلامت و با آرامش به بخش پاتولوژی دانشگاه  پزشکی پرینستون داد. دانشگاه شهری که اینشتین دو دهه آخر عمرش را در آن گذراند.

2012 : پایان جهان

آیا 2012 پایان جهان خواهد بود؟ روزی که درآن به دلیل وقوع یکی از حوادث طبیعی مانند برخورد یک سیارک به زمین همه انسان ها در سرار جهان خواهند مرد و حیات بر روی زمین از بین خواهد رفت؟ بدون شک نخستین جوابی که به ذهن بسیاری از ما خطور خواهد کرد "خیر" خواهد بود. پایان دنیا در این سال غیرممکن است.

اما از کجا اینقدر مطمئنیم؟ چطور می دانیم که این اتفاق هرگز نخواهد افتاد؟ ما با اطمینان از اینکه همیشه کسانی هستند که بیش از ما به برسی چنین مسائلی می پردازند و اگر روزی قرار بر این باشد که چنین اتفاقی بی افتد حتماً جلوی آن را خواهند گرفت به سادگی از آن گذشته و چنین مسائلی را غیرممکن اعلام میکنیم. اما آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که اگر این موضوع حقیقت داشته باشد، به بسیاری از دلایل جوامع و دولت ها از بیان آن خودداری خواهند کرد!؟ آیا میدانید که چنین پروسه ای در طول حیات سیارات کاملاً طبیعی بوده و بارها اتفاق افتاده می افتد؟ تاکنون توجه کرده اید که از مهمترین دلایل انقراض دایناسورها یکی از همین حوادث طبیعی بوده است؟

شاید یکی از مشکلات اساسی بسیاری از انسان ها همین موضوع باشد! البته نه سال 2012. بلکه برخورد سطحی و بی توجهی به بسیاری از اتفاقاتی که روزانه در پیرامون آنها در حال وقوع است. عده زیادی بر پایان دنیا در سال 2012 اعتقاد دارند . بد نیست تا پیش از هرگونه پاسخی مبنی بر قبول یا رد این نظریه نتایج تحقیقات ناسا که در زیر ارائه شده را نیز در ارتباط با این سال بدانید. قضاوت اینکه آیا 2012 یا 2020 پایان دنیا است یا خیر با شما !

آیا Y2K را به خاطر می آورید؟ به خاطر برنامه ریزی موثر و تحلیل های دقیق و موفقیت آمیز ، این سال بدون ناله و شیون زیادی آمد و رفت. گذشته از اثرات ویژه و احساس برانگیز 21 دسامبر 2012، آن روز پایان دنیا نخواهد بود.

2012 نیز همانند Y2K مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است . برخلاف برخی از عقاید عمومی موجود، پشت پرده پایان دنیا به سرعت آشکار شد. دانشمندان ناسا به سوالات مختلفی که درباره 2012 پرسیده شده پاسخ گفته اند که در ذیل آورده شده است.

سوال: آیا در 2012 تهدیدی برای زمین وجود دارد یا خیر؟ بسیاری از وب سایت ها می گویند که دنیا در دسامبر 2012 پایان خواهد یافت.

جواب: در 2012 هیچ اتفاق بدی برای زمین رخ نخواهد داد. سیاره مان برای بیش از 4 میلیارد سال به خوبی به حیات خود ادامه خواهد داد. دانشمندان مشهوری در سراسر دنیا تایید کرده اند که در 2012 هیچ تهدیدی برای زمین وجود نخواهد داشت.

سوال: منشاء این پیش بینی که جهان در 2012 پایان خواهد یافت از کجاست؟

جواب: داستان از اینجا شروع شد که نیبرو (Nibiru) به سمت زمین در حرکت است. نیبیرو یک سیاره فرضی است که توسط سامریانز عنوان شد. این حادثه اساساً برای ماه می 2003 پیش بینی شده بود اما وقتی در آن تاریخ هیچ اتفاقی نیفتاد، روز رستاخیز به دسامبر 2012 تغییر یافت. این دو افسانه با پایان دوره ها در تقویم باستانی مایان (Mayan) مصادف با انقلاب زمستانی (winter solstice) 2012 همزمان شده. از اینرو روز رستاخیز را مصادف با 21 دسامبر 2012 دانستند.

سوال: آیا تقویم مایان در 21 دسامبر 2012 پایان می یابد؟

جواب: درست مثل تقویمی که به دیوار آشپزخانه تان آویزان کرده اید و در آن هیچ روزی بعد از 31 دسامیر مشخص نشده، در تقویم مایان نیز هیچ موردی برای روز 21 دسامبر 2012 تعیین نشده. در این تاریخ دوره طولانی مدت مایان پایان می یابد. اما پس از آن _ درست مثل تقویم شما که دوباره در تاریخ 1 ژانویه شروع می شود_ در تقویم مایان نیز دوره طولانی مدت بعدی شروع می شود.

سوال: آیا پدیده ای مثل یک برخورد عظیم اتفاق خواهد افتاد؟

جواب: در دهه بعدی هیچ برخورری اتفاق نخواهد افتاد، زمین در 2012 با هیچ جرم آسمانی برخورد نخواهد کرد، حتی اگر برخوردی هم وجود داشته باشد اثرات آن بر روی زمین بسیار ناچیز خواهد بود. زمین و خورشید در ماه دسامبر تقریباً در مرکز کهکشان راه شیری قرار میگیرند و این پدیده ای است که به طور سالانه اتفاق می افتد.

صحنه ای از motion picture 2012. Courtesy Columbia Pictures

دان یومانس (Don Yeomans) دانشمند محقق ارشد ناسا می گوید: "ظاهراً علاقه و توجه زیادی نسبت به اجرام آسمانی، موقعیت و مسیر حرکت آنها در پایان سال 2012 وجود دارد. من عاشق یک کتاب خوب یا یک فیلم مثل the next guy هستم، اما اجرام پرنده در فضای خیالی، تلوزیون و فیلم ها پایه علمی ندارند. حتی اخبار جعلی از ناسا نیز در آنها دیده می شود..."

سوال: آیا یک سیاره یا کوتوله قهوه ای (brown dwarf) بنام نیبیرو (Nibiru) یا سیاره ایکس (Planet X) یا اریس (Eris) وجود دارد که در حال نزدیک شدن به زمین و تهدید آن باشد؟

جواب: نیبیرو و داستان های دیگر درباره سیارات متمرد یک برنامه و شوخی اینترنتی بیش نیست و پایه و اساس واقعی ندارد. اگر نیبیرو و سیاره ایکس واقعی بود و قرار بود تا 2012 با زمین برخورد داشته باشد، اخترشناسان حداقل طی دهه گذشته باید آن را شناسایی می کردند و الان نیز با چشم غیر مسلح قابل رویت بود. بدیهی است که چنین چیزی وجود ندارد. اریس واقعیت دارد اما آن یک سیاره کوچک مثل پلوتو (Pluto) است که در حاشیه خارجی منظومه شمسی باقی خواهد ماند. کمترین فاصله ای که تا زمین باید طی کند 4 میلیارد مایل است.

سوال: تئوری تغییر قطبیت (polar shift) چیست؟ آیا حقیقت دارد که پوسته زمین به دور هسته چرخش 180 درجه دارد که به طور روزانه انجام می گیرد؟

جواب: واژگونی در چرخش زمین امری محال و غیرممکن است. حرکات آهسته قاره وجود دارد (مثلاً قاره قطب جنوب در صدها میلیون سال قبل در نزدیک استوا قرار داشته) اما اظهار واژگونی قطب ها یک موضوع بی ربط است. هرچند بسیاری از سایت ها برای افراد ساده حرف هایی دارند. آنها اظهار می کنند ارتباطی بین چرخش و قطبیت مغناطیسی زمین وحود دارد که به طورت غیر منظم تغییر می کند. یک واژگونی مغناطیسی نیز وجود دارد که به طور متوسط هر 400000 سال یکبار بروز می کند. تا جایی که ما می دانیم یک چنین واژگونی مغناطیسی ای هیچ خطری برای حیات روی زمین در بر ندارد. به هر حال وقوع یک واژگونی مغناطیسی تا چند هزاره بعدی غیر محتمل است.

زمین به صورت یک مرمر آبی رنگ (Blue Marble): کلکسیون تصاویر Next Generation رنگ سطح کره زمین را با شفافیت زیاد نشان می دهد. این تصویر آمریکای جنوبی را در سپتامبر 2004 نشان می دهد.

سوال: آیا زمین در سال 2012 در خطر برخورد با یک شهاب سنگ قرار دارد؟

جواب: زمین همیشه در معرض خطر برخورد دنباله دارها و آستروئیدها (asteroids) بوده است هرچندکه برخوردهای بزرگ بسیار نادر هستند. آخرین برخورد بزرگ مربوط به 65 میلیون سال قبل بود که منجر به انقراض دایناسورها گردید. امروز اخترشناسان ناسا در حال انجام یک بررسی و کاووش به نام «گارد فضایی» (Spaceguard Survey) هستند تا هر آستروئید نزدیک به زمین را خیلی قبل تر از برخوردش با زمین شناسایی کنند. در حال حاضر هیچ آستروئید تهدید کننده ای - مثل آستروئیدی که دایناسورها را کشت – را شناسایی نکرده اند. تمام کارهای انجام گرفته به صورت علنی همراه با اکتشافات به دست آمده به طور روزانه در وب سایت NEO Program Office website ناسا قرار می گیرد. بنابراین شما می توانید خودتان ببینید که هیچ برخوردی در 2012 برای زمین پیش بنی نشده است.

سوال: نظر دانشمندان ناسا درباره نامعلوم بودن روز رستاخیز چیست؟

جواب: برای اظهار نظر درباره هرگونه تغییر دراماتیک و یا ناخوشایند در 2012، علم در کجا قرار گرفته؟شواهد و مدارک آن چیست؟ هیچ چیزی وجود ندارد. در تمام ادعاهای تخیلی بیان شده در کتاب ها، فیلم ها، مدارک و یا در اینترنت ما نمی توانیم حقیقت وجودی این روز را تغییر دهیم. هیچ مدرک قابل اعتمادی برای هرگونه ادعایی مبنی بر وقوع حادثه غیر عادی در دسامبر 2012 وجود ندارد.

رازهای 40 ساله کلاهک یخی مریخ

دانشمندان نحوه تشکیل کلاهک یخی شمال مریخ را مجدداً بررسی نمودند. این بررسی یک شکاف عظیم، بزرگتر از Grand Canyon و یکسری مسیرهای مارپیچی را شامل می شود. جک هالت و ایساک اسمیت از دانشگاه تگزاس با استفاده از داده های راداری به دست آمده از مدارپیمای MRO ناسا، ژئولوژی کلاهک یخی شمال این سیاره سرخ را مورد کاووش قرار دادند.

صفحات بزرگ یخی بر روی زمین اساسا به وسیله جریان یخ شکل می گیرد.اما در مریخ نیروهای دیگری دخیل بوده و در نهایت منجر به تشکیل کلاهک های یخی قطبی شده. کلاهک یخی شمال کوهی از لایه های یخ و خاک به عمق بیش از 3 کیلومتر است و مساعت آن اندکی بزرگتر از تگزاس می باشد. دانشمندان با استفاده از آنالیز داده های راداری قادرند لایه ها را کنار زده و چگونگی تشکیل این کلاهک یخی در طول زمان را آشکار سازند.

یکی از بارزترین جلوه های کلاهک یخی شمال، تنگه عمیق یا Chasma Boreale است؛ شکاف عمیقی بزرگتر از تنگه بزرگ Grand Canyon. برخی دانشمندان پیشنهاد نموده اند که Chasma Boreale زمانی تشکیل شده که حرارت آتشفشانی قسمت های زیرین صفحه یخی را ذوب کرده و باعث بالا آمدن این قسمت شده. برخی دیگر بادهای قوی قطبی به نام بادهای کاتاباتیک (katabatic) را مسئول می دانند.

 

تصویر: این تصویر نمایی از نواحی قطب شمال مریخ را نشان می دهد. کلاهک یخی قطب (نواحی سفیدرنگ دایره ماننددر مرکز) حدود 1000 کیلومتر قطر دارد و توسط یک شکاف بزرگ به نام Chasma Boreale، در سمت راست به دو قسمت تقسیم شده. نوارهای مارپیچ شکل، دره ها هستند. (اعتبار تصویر: NASA/Caltech/JPL/E. DeJong/J. Craig/M. Stetson )

 

 

جلوه معمایی و مبهم دیگر، مسیرهای مارپیچی است که از مرکز به سمت بیرون کلاهک یخی امتداد یافته اند. از آنجایی که این نماها در 1972 کشف شدند، دانشمندان نظریه های متعددی درباره چگونگی شکل گیری آنها ارائه داده اند. یکی از این نظریه ها، این مسیرها را به عنوان رشته های سیاره ای معرفی می کند. یخ های نزدیک تر به قطب نسبت به یخ های دورتر آهسته تر حرکت می کنند که باعث شکسته شدن یخ نیمه جامد می شود.

در یک نظریه دیگر از یک مدل ریاضی بسیار دقیق استفاده شده و بیان می دارد افزایش حرارت خورشیدی در جاهای مشخص باعث هدایت جانبی به محیط های کناری شده و نهایتا منجر به تولید این مسیرها می گردد.

 

 

ثابت شده که هم Chasma Boreale و هم مسیرهای مارپیچی اساسا توسط باد خلق شده اند. این پدیده ها در طی میلیون ها سال و هم زمان با رشد صفحات یخی به وجود آمده .

توپوگرافی اساسی توسط یخ های قدیمی تر تعیین می شود. در واقع بر اثر الگوهای بادی، یخ های قدیمی تر محل و چگونگی تشکیل جلوه های سطحی را تعیین می کنند. توپوگرافی به مجموعه پستی و بلندی های سطح گفته شده و شکل سه بعدی سطح را شامل برآمدگی ها، دره ها، دامنه ها و دشت ها نشان میدهد.

 

اولین تصویر سه بعدی از ناحیه قطب شمال مریخ

 

تا قبل از انجام این تحقیق تصور عموم بر این بود که کلاهک یخی شمال مریخ از لایه های بسیار صاف و یکنواخت شبیه یک کیک لایه ای تشکیل شده و فرض بر این بود که اطلاعات اقلیمی درون این لایه های حفظ شده. چیزی که از آنها می توان به دست آورد تنها از ضخامت و ترکیب ذرات است. این بررسی جنبه های زیادی را آشکار ساخت از جمله لایه هایی که در ضخامت و جهت گیری با هم تفاوت داشتند و یا اینکه در برخی نقاط حذف می شدند و حقیقتا به عنوان نقطه عطفی در اطلاعات اقلیمی به شمار می آید.

هالت نویسنده مباحث مربوط به Chasma Boreale در مقاله چاپ شده در ژورنال نیچر می گوید: "هیچ کس چنین ساختار پیچیده ای را در لایه ها تشخیص نمی داد. این لایه ها تاریخ تجمع یخ، انتقال و فرسایش بادی را ذخیره کرده و از آنها می توانیم تاریخچه ای از اقلیم گذشته را کشف کنیم. آن هم با جزئیات دقیقی که هیچکس تاکنون انتظارش را نداشت."

 

 

 

مسیرهای مارپیچی نتیجه فرسایش بادی است که اول بار آلن هاوارد (Alan Howard) محقق دانشگاه ویرجینیان با اتکا به تصاویر سطحی که از ماموریت Viking به دست آمده بود چنین پروسه ای را در 1982 پیشنهاد داده بود.

ایساک اسمیت می گوید: "او تنها تصاویر به دست آمده از Viking با وضوح پایین را داشت. افراد زیادی نظریه های دیگری داشتند که نظریه او را غلط نشان می داد. اما وقتی شما با یک دید دیگر به مقاله او نگاه کنید دقیقا همان چیزی را می بینید که ما در داده های راداری می بینیم."

 

 

چرا این مسیرها و شکاف ها مارپیچ هستند؟ اول، بادهای کاتاباتیک توسط هوای سرد و فشرده ایجاد می شوند که از قطب ها به اطراف کلاهک یخی حرکت می کند. دوم، همانطور که این بادها به طرف پایین می وزند تحت نیروی کوریولیس (Coriolis) یا اثر چرخشی قرار می گیرند. این نیرو در اثر چرخش سیاره در فضا به وجود می آید. این نیرو اثر بادها را دو برابر می کند و شیارهایی که ایجاد می کند به صورت مارپیچ در می آید.

این جهش بزرگ با بکار گیری وسیله جدیدی به نام رادار شالو (Shallow Radar) یا شاراد (SHARAD) ممکن شده. این وسیله شبیه تجهیزاتی است که در هواپیمای آنت آرکتیکا (Antarctica) و گرین لند (Greenland) به کار گرفته شده اما قبل از استفاده در تحقیقات مریخ برخی دانشمندان تردید داشتند که آن قادر باشد از مدار اطلاعات مفیدی را از مریخ جمع آوری کند. شاراد توسط آژانس فضایی ایتالیا برای ناسا آماده شد.


آواتار

اگر این روزها به لیست برترین فیلم های جهان نگاهی بیندازید بدون شک آواتار نامی خواهد بود که بیشتر از هر عنوان دیگری توجه شما را به خود جلب خواهد نمود. این فیلم که بدون تردید یکی از شاهکارهای دنیای سینمایی و کامپیوتری به شمار می آید به داستان موجودات فرازمینی اشاره می کند که در مکان دیگری از جهان زندگی می کنند.

اما نکته ای که در اینباره بیش از هرچیز دیگری اهمیت دارد این است که برخلاف طبقه بندی این فیلم در دسته فیلم های علمی – تخیلی ، بسیاری از موارد نشان داده شده در فیلم با واقعیت تطابق داشته و نه تنها تخیلی نیستند بلکه تحقیقات جدید نشان داده که احتمال وجود آنها نیز بسیار زیاد می باشد. در این مقاله به برسی دقیق این موارد خواهیم پرداخت.

 

برطبق تحقیقات جدیدی که به برسی فیلم آواتار پرداخته است به این موضوع اشاره شده که چه چیزهایی دراین فیلم علمی و با واقعیت تطابق داشته و حیات و موجودیت آنها امکانپذیر است وهمچنین چه بخش هایی غیرقابل قبول هستند.

 

بر اساس گزارش های  News Discovery ، یکی از نظریه هایی که در این فیلم  به نمایش گذاشته شده و وجود آن امکانپذیر می باشد اقماری می باشند که می توانند میزبان حیات باشند.

به نظر می رسد که اقمار قابل سکنی یکی از رایج ترین اماکن برای جستجوی حیات در کهکشان راه شیری می باشند ، چراکه تعداد قمرهای بزرگ بسیاری از این سیارات، حتی به بیش از 10 قمر  می رسند.





به عنوان مثال، تیتان، ماه غول پیکر سیاره مشتری می توانست نمونه اولیه ای از اینگونه ماه های قابل سکنی باشد. چراکه از لحاظ شرایط جغرافیایی و جوی دارای تنوع و گوناگونی بسیار بالایی مانند زمین می باشد.

نظریه محتمل و قابل قبول دیگری که در فیلم به آن اشاره شده است تکامل بیولوژیکی و زیستی است که به نمایش گذاشته شده، به شکلی که در مکانی دیگر از جهان می تواند به گونه ای کاملاً متفاوت از زمین تشکیل  شده و تکامل یافته باشد.

در آواتر، زیست کره ، از حیات موجودات سیاره حمایت می کند و به نوعی زندگی همه جانداران سیاره به آن وابسته است.

سیستم های تنفسی بسیاری از گونه ها به شکل متفاوتی از ما (انسان ها) عمل می کنند و زیست تابی (شب تابی (مثل کرمها)) نقش بزرگی را در بین ارتباط موجودات زنده بر عهده دارد.

 

 

موضوع قابل قبول و  علمی دیگری که در فیلم مشاهده  می شود مربوط به اتمسفر سایر سیارات میزبان حیات می باشد . به شکلی هوای این سیارات ممکن است قابل تنفس برای موجودات زنده آن سیاره باشد اما نه برای انسان ها.

همانطور که در فیلم نشان داده شده برای انسان ها سخت است که از اتمسفر پاندورا  تنفس کنند و آنها باید از لوازم فیلتر استفاده کنند.

 

همچنین بعضی از مواد غیر مقبول مشاهده شده در فیلم شامل نظریه مربوط به بعضی سنگ های جادویی است که بنام " Unobtaniums " شناخته شده اند. این سنگ ها به عنوان کریستال فوق العاده هادی فلزیی معرفی شده اند که قابل استفاده برای سوخت فضاپیماها و برآوردن تمام انرژی لازم برای زمین می باشند.

واقعیت این است که حتی اگر چنین عنصری نیز وجود داشت، باید در جایی در  زیر فشار بسیار مهیب درونی اعماق یک ابرزمین (super-earth) تشکیل می شد و ازینرو قابل استخراج نبود. و حتی اگر قابل استخراج بود ،بدست آوردن این ماده از طریق ترکیبات علم شیمی آسانتر از ساخت سفینه فضایی بین ستاره ای بود که آنرا در فواصل بین ستارگان حمل نماید. همچنین هزینه حمل و نقل خود به تنهایی ، هرگونه احتمال تجاری شدن پایدار این ماده را از بین می برد.

 

 

تصور علمی غیر ممکن دیگر مشاهده شده در فیلم ،کوه های شناور و متحرک است.

در آواتار ، کوه های مغناطیسی شناور و فوق العاده رسانایی وجود دارد که از تکه های بسیار بزرگی از آنوبتنیوم در پاندورا تشکیل شده اند.

در اینچنین قمری، یک جریان الکتریکی بسیار عظیم  در سیلندری از جریان مغناطیسی بسیار بالا که با سیاره مادر در ارتباط است وجود دارد. ازقبیل تونل جریانی که در بین مشتری و قمر آن IO با حدود قدرت خروجی 2 میلیارد مگاوات برقرار است.

اما حقیقت این است که سلولهای زنده نمی توانند در چنین شرایطی به حیات ادامه داده و به وسیله ی اینچنین میدان مغناطیسی بسیار عظیمی به راحتی از بین می روند.



رنگ ستارگان

هر وسیله‌ای که برای آشکارسازی نور بکار می‌رود دارای حساسیت طیفی است. مثل چشم انسان که اولین وسیله‌ای است برای آشکارسازی نور و حساسیت چشم برای نورهای مختلف یکسان نیست. هر وسیله دیگری هم که برای اندازه گیری نور بکار می‌رود مثل فیلمهای عکاسی برای نورهای با طول موجهای متفاوت ، دارای حساسیت یکسان نیست. پس روشنایی یک جسم بستگی به نوع وسیله اندازه گیری شده دارد. بر این اساس قدرهای مختلفی داریم، که یکی از آنها قدر دیدگانی و دیگری قدر عکسبرداری می‌باشد.